با تحلیل رویدادهای پیش از سال 61 هجری مشخص می شود که تفکری بر جامعه اسلامی حاکم شد که دینی را که آمده است تا جان ها را به عالم معنا و حقیقت مطلق متصل گرداند را تا آنجا می خواهند که دنیایشان را آباد کند! آنان به جای این که دست دین را بگیرند و بالا روند، برعکس پای دین را کشدند و پایین آوردند. جریان مادی شدن دین، در نهایت موجب شد مردمی مسلمان و ظاهراً دیندار، امام زمان خود یعنی دین مجسم را به همراه بهترین یارانش به شهادت برسانند. در نوشتار پیش رو ریشه های این تفکر را در مسیحیت و نیز از صدر اسلام تا قیام عاشورا را بررسی کرده و سپس به نمونه های آن در دنیای امروز خواهیم پرداخت.

سرآغاز مادی شدن مسیحیت و اسلام

علامه طباطبایی در کتاب «معنویت تشیع» ریشه های مادی شدن دین در مسیحیت و اسلام را معرفی کرده و معتقدند آغاز آن در مسیحیت با مطرح شدن «حلول» بود که مسیحیان به قصد بالا‌بردن مقام حضرت مسیح (ع)، خدا را پائین آوردند. «کلیسا از همان روزی که قدرت به دست آورد و پناهگاه عالم مسیحیت شناخته شد تعلیمات خود را بر اساس «حلول» بنا کرد. جای تردید نیست که این تعلیم، مقام خداوند و الوهیت را در وجود مادیِ محدودِ حضرت مسیح قرار داد.»[1] در حقیقت خدای بی نهایت با طرح موضوع حلول در انسان، محدود و محصور شد. در این صورت به جای آن که نظرِ افراد به آسمان معنویت و حقایق غیبی معطوف گردد، به انسانی می‌افتد که خدا در او حلول کرده. بارزترین تبعات مادی شدن مسیحیت، استیلاء و استبداد دینی کلیسا و قداست‌بخشیدن به حاکمان و سلاطین بود. زیرا یک ملت نمی‌تواند بدون ارتباط با امور قدسی زندگی کند، حال که عالَم قدس از منظر و توجه افرادِ جامعه به کنار رفت، زمینیان را به عنوان قدیسان می‌پذیرند.

جریان مادی شدن دین در صدر اسلام با سقیفه کلید خورد و با این سخن خلیفه‌ی اول که «نبی اکرم در اتخاذ تصمیمات و اداره‌ی امور با وحی مؤَیّد و مستظهَر بود، ولی ما اکنون که وحی آسمانی با رحلت نبی اکرم قطع شده، ناگزیریم در اتخاذ تصمیماتِ لازمه به اجتهاد خود عمل کنیم».[2] اما چنین اجتهادی به چه معناست؟! اجتهادی در دین است یا بر دین! علمای شیعه در دین کنکاش می‌کنند تا از متن قرآن و سیره‌ی پیامبر (ص) با رعایت مقتضیات زمان و با تکیه بر اصول ثابت قدسی حکم خدا را بیابند ولی اجتهاد خلفا در مقابل سخن صریح دین است.[3] زیرا از نظر آنان دین مجموعه ای از قراردادهای اجتماعی و روابط فکری بین جامعه است و پیامبر اکرم (ص) بنا به وحی الهی قراردادهایی وضع کردند که در زمان خودشان خوب بود و حال در شرایط جدید باید قراردادهای دیگری وضع کرد.

«اگر دین از طریق وحی الهی وارد اجتماع شود و مناسبات و قوانین جامعه با ملکوت عالم مرتبط باشد جامعه در تعادل همیشگی خواهد ماند. ولی اگر قوانین جامعه در حدّ قراردادهای اجتماعی تنزل یافت، در آن حالت نه قداستی دارد و نه انجام‌دادن آن‌ها انسان را به آسمانِ غیب صعود می‌دهد. در این صورت هیچ اتصالی بین جامعه و عالم ملکوت برقرار نیست و این برای نظام بشری بسیار خطرناک است و جامعه را با انواع بحران‌ها روبه‌رو می‌کند.»[4] زیرا اگر کثرت‌ها به وحدت حقیقی که عین ثبات و بقاء است، ختم نشوند، در خود مضمحل می‌شوند. در پرتو حکمت متعالیه ملاصدرا روشن می‌شود که هر ممکن‌الوجودی عین ربط و عین فقر به علت حقیقی خود می‌باشد، مثل نور پائینی که بقایش به ارتباط با نور بالائی است، حقیقت انسان هم عین ربط به حضرت حق است و اگر در شخصیت تشریعی خود به توحید محض وصل نشود چون عین ربط و نیاز است، به کفر وصل می‌شود.

امروزه هم باور عده‌ای از دینداران به عالم غیب در حدّ باور به مفاهیم ذهنی و ریاضی است و هیچ واقعیت خارجی برای احکام الهی قائل نیستند و در نتیجه ممکن است مدتی بعد به این نتیجه برسند که دین و نماز در حد یک خیال خوش و آرامش فکری است و به خودی خود واقعیتی ندارد و بنابراین دلیلی برای عمل به دستورات دینی در شرایط جدید نمی بینند. به عبارت دیگر یک وقت معتقدیم خدا و ملائکه و عالمی که انسان در باطن خود به سوی آن سیر می‌کند واقعیت دارد، ریشه در حقایق ثابت دارد، ولی محسوس به حسّ نیست و با عقل و قلب قابل فهم و درک است، ولی یک وقت است که اشتیاق ما به دین تنها به این دلیل است که به ما آرامش روحی می دهد. ما غزلیات حافظ می خوانیم و یا حتی دعا می کنیم و از آن لذت می بریم ولی ممکن است همه این ها برای ما در حد مفاهیم و خیال باشد و از حقیقی و قدسی بودن آن ها غافل باشیم.

مادی شدن دین با مدرنیته

با سیطره ی فرهنگ غربی که مادی ترین تمدن تاریخ بشر است، هنوز عده ای بدون توجه و باور به ریشه قدسی دین و نیز بدون توجه به بحران های معنویت غرب می خواهند دین را بر مبنای علم و فرهنگ غربی تفسیر کنند. بنابراین ممکن است ما دین را به دلیل قراردادی دانستن آن مادی می کنیم و یا علاوه بر آن ممکن است به دلیل سیطره فرهنگ مادی مدرنیته، اصالت را به آن بدهیم و دین را با آن هماهنگ و درنتیجه مادی کنیم. یعنی در صورتی که بین دین و تفکر مدرن تعارضی پیش بیایید، این دین است که باید تغییر کند تا با علم و عالم مدرن هماهنگ شود! تفکر مدرنی که انسان و آن هم نفس اماره انسان را معیار و مبنای هر چیزی قرار داده و انسان را به جای خدا نشانده و قبله گاه او به همین ابعاد زمینی انسان محدود شده است. چنین تفکری، مقامات معنوی را از انسان می‌گیرد و رابطه‌ی انسان را از ساحت قدس جدا می‌کند و در این صورت امور جامعه از حقایق ثابت عالم قدس منقطع می‌گردد و جامعه با انواع بحران‌ها روبرو می‌گردد. در چنین شرایطی اگر شبانه روز هم دین را تبلیغ کنیم، چون مردم دین را به عنوان یک قرارداد می‌شناسند این حق را به خود می‌دهند که اگر قرارداد بهتری را شناختند آن را به جای دین بگذارند. بنابراین در دین مادی شده، سیر باطنی و معنوی جایگاهی ندارد ممکن است ناخواسته ناخواسته افراد به این باور می‌رسند که آنچه را دین به ما می‌دهد از طریق غیر دین هم می‌توان به دست آورد.

از سقیفه تا کربلا!

  این سیر مادی شدن دین که از سقیفه شروع شده، در ظهر عاشورا به اوج خودش می رسد. چنین تفکری که دین و مقامات معنوی را قراردادی و اعتباری می داند و آن را تنها برای دنیایش می خواهد به راحتی مظهر تام و تمام دین، اباعبدالله(ع)را به شهادت می رساند. «طرز فکری که دین را صرفاً دستوراتی قالبی می‌داند که توسط خداوند وَحی شده، نمی‌تواند جایگاه غدیر و علت معرفی امیرالمؤمنین(ع) را درست تحلیل کند و لذا همین که مصلحت ندانست علی(ع) حاکم باشد به تشخیص خود عمل می‌کند. حضرت زینب(س)جایگاه تاریخی این بینش را به خوبی می‌شناسند و در عصر عاشورا خطاب به پیکر برادرشان می‌گویند: «بِأَبِی مَنْ عَسْکَرَهُ فِی یَوْمِ الْاِثْنَیْنِ نَهْباً»؛[5] پدرم فدای کسی که لشکرش را روز دوشنبه منهوب و نابود کردند. در حالی که روز عاشورا روز جمعه بوده است ولی حضرت می‌خواهند توجه‌ها را به روز دوشنبه که روز سقیفه و روز خلافت انتخابی است جلب کنند. روزی که تفکری به صحنه آمد که قوانین دین را در حدّ قراردادهای اجتماعی می‌دانست، بدون آن که ربطی بین آن‌ها با مقامات باطنی قائل باشد، لذا فرق مؤمن و کافر را در تفاوت اعمال آن‌ها می‌دانست و نه در حقیقت جان آن‌ها.»[6] کربلا صحنه رویارویی اسلام مادی شده‌ با اسلام قدسی اهل البیت (ع)است و این جنگ تمام شدنی نیست، وقتی حقایق قدسی مدّ نظر نباشد، یزید می‌گوید: حسین پسر فاطمه‌ی زهراء است، من هم پسر هند جگرخوار هستم. او یکی، من هم یکی. شرایط به گونه ای است که نه تنها دین به شدت مادی وسطحی شده، بلکه با نقض ظاهر دین توسط خلیفه مسلمین، حجت بر ظاهربینان هم تمام شده است. در چنین شرایطی که سیدالشهدا(ع) زمینه بیداری جامعه اسلامی را مهیا می بینند، با تمام توان در مقابل این جریان خطرناک می ایستند و خود، خانواده و اصحابش را در این راه فدا می کنند و می فرمایند: «اگر دین محمد(ص) جز با کشتن من پابرجا نمی ماند پس ای شمشیرها مرا دریابید.» تا نور هدایتی باشند برای همیشه تاریخ در برابر اسلام مادی شده.

منابع: 

1.علامه طباطبایی، «معنویت تشیع»، انتشارات تشیع، 1385

2.اصغر طاهرزاده، «خطر مادی شدن دین»، لب المیزان، 1389

3. اصغر طاهرزاده، «کربلا مبارزه با پوچی ها»، لب المیزان، 1384



[1] - معنویت تشیع، علامه‌ی طباطبائی، ص 39.

[2] - معنویت تشیع، ص 48.

[3] -خلیفه اول در پاسخ به عدم مجازات خالدبن ولید که به همسر مالک بن نُوَیرَه تجاوز کرده بود، گفت: «من نمی‌توانم شمشیری از شمشیرهای کشیده‌ی خدا را در نیام کنم». همچنین خلیفه دوم  دستور داد «حَیّ عَلی خَیرِ الْعَمَلْ» از اذان حذف شود زیرا در شرایط فعلی باعث سست‌شدن ارزش جهاد می‌شود.

[4] - اصغر طاهرزاده، «خطر مادی شدن دین»، ص 33

[5]- بحارالانوار، ج 45، ص 59 - منتهی‌الآمال، ص 404.

[6] - اصغر طاهرزاده، «خطر مادی شدن دین»، ص 33